خیال هبوط است یا عروج؟
نویسنده: نگار آخوندزاده
زمان مطالعه:3 دقیقه

خیال هبوط است یا عروج؟
نگار آخوندزاده
خیال هبوط است یا عروج؟
نویسنده: نگار آخوندزاده
تای مطالعه:[تا چند دقیقه میتوان این مقاله را مطالعه کرد؟]3 دقیقه
بحث خیال که باشد آدمی سلیمان میشود؛ سوار بر قالیچه. طیالارض میکند و ابر و باد و مه و خورشید و فلک هم نمیتوانند مانعی برای او ایجاد کنند. انسان به عنوان موجودی متوهم، همیشه گمانهایی را در سر میپروراند که در واقع اگر این قوه را از او بگیرند، توانی برای ادامه دادن ندارد. تنیدن حلقههای خیال در یکدگیر میتواند انسان را از سرریز شدن کاسه صبر و تمامشدن جوهر حوصله نجات دهد و او را در دنیای خویش غرق سازد.
خیال موسیقی ملایم زیرمتن زندگیست. خیال حس لمس گلبرگهای نازک گل در کویرهای خشک و خالیست. خیال یافتن جزیرهای در اقیانوس بعد از مدتها سرگردانیست و تو هیچگاه نمیتوانی بیخیال شیرینی این لذتها شوی. با این حال نمیتوان رنج زندگی عجین شده با خیال را نادیده گرفت. در خیال به طرز عجیبی همه چیز بر علیه توست. خرخرهات را میگیرد، تو را از حقیقت خالی میکند، در دریایی از هیچ شناورت میکند و تو میدانی که عطشت قرار نیست هیچگاه با نوشیدن آب این دریا تمام شود.
اشتباه نشود که انسان هم به طرز فجیعی دیوانه است. همیشه از رنج فرار میکند و در عین حال برای در آغوش گرفتن آن بیقرار است. از درمان این زخم باز امتناع میکند تا درد در مویرگهایش جاری شود. به خیال او ساکن بودن با حیات در منافات است و ترجیح میدهد شیرینی این رنج، زندگیاش را به جریان بیندازد تا سکونت و یکنواختی.
در این میان، شب به عنوان عامل محرک، هیچگاه از تکاپو دست نمیکشد. ارادهات را قلقلک میدهد و تو را تا سر حد جنون به خیالکردن وابسته میکند. به مرور زمان تو آنقدر وابستهاش میشوی که مدام انتظار شب را میکشی. انتظار سکوتش را. و این فرایند تکرارشونده تو را به خیال معتاد میکند. زندگی میکنی و میدانی که اگر خود را از این فرایند تکرارشونده دور کنی، حتی امید هم معنی خودش را از دست میدهد. آدمی به خیال زنده است و چهقدر تعداد انسانهایی که تنها با امید، آرزویشان را متصور شدهاند بسیار است! در واقع او میداند که این آرزوها قرار نیست هیچگاه به حقیقت بپیوندند؛ اما دوست دارد در منجلاب امیدِ واهی دست و پا بزند و کسی او را از فرورفتن نجات ندهد. در مقابل، گاهی پیش میآید که برخی از گمانها شدنی هستند و انسان میترسد با آبیاری بیشازاندازهی بذرهای خیال، آنها را نابود کند. کنترل این شمشیر دولبه کار هر کسی نیست و اینطور میشود که اغلب افراد از پیروزی در نبرد خیال و حقیقت، ناکام میمانند.
از آغاز پیدایش انسان تاکنون، خیال به عنوان یکی از مؤلفههای مهم حیات، بشر را به حرکت واداشته است. انسان نخستین اگر رد پای آن را در جادهی زندگیاش دنبال نکرده بود، به این تکامل امروزی دست نیافته بود و همچنان در کوچههای بنبست سردرگم بود. گاه به زمینی پر از ابهام میاندیشی و گاه به بهشت برین. در واقع فرقی نمیکند که خیالات تو را به سمت هبوط سوق دهد یا عروج؛ تو در نهایت سوار بر مرکبش میشوی و مسیرهای جدید را یکی پس از دیگری میپیمایی. هیچکس به اندازهی انسان از قدرت خیال آگاه نیست.
حسین منزوی در یکی از اشعارش اینگونه مینویسد:
«خیال خام پلنگ من، به سوی ماه پریدن بود / و ماه را ز بلندایش به روی خاک کشیدن بود»
و در بیت انتهایی همان شعر مینویسد:
«چه سرنوشت غمانگیزی که کرم کوچک ابریشم / تمام عمر قفس میبافت و به فکر پریدن بود»
در واقع هرگاه رنگ خیال روی بوم پاشیده شود، بالهای پرواز به نمایش در میآیند و اگر بشود مرزها را در مخیله آشکار ساخت، این بالها میتوانند تو را به سمت آسمان ببرند.

نگار آخوندزاده
برای خواندن مقالات بیشتر از این نویسنده ضربه بزنید.
کلیدواژهها
نظری ثبت نشده است.